پارت بیست :

فصل 14
در آینه به چهره خود خیره شده و عمیقاً در فکر بود. پس از دوماه رفت و آمدهای پی در پی سیما خانم به خانه‌‌اشان، پدر و مادرش رضایت دادند که پرهام و الهه ازدواج کنند. رضایتی که از ته دل نبود. کمی مضطرب به نظر می‌‌رسید:
ـ کار درستی می‌‌کنم؟!
پرهام را پیش روی خود مجسم کرد با آن ظاهر بی خیال و لبخند پسرانه. دوستش داشت؟ آری. دوستش داشت و تنها دلیل پذیرش او برای ازدواج همین بود. او

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۲۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم

    00

    عالی

    ۴ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    تشکر عزیزم

    ۴ ماه پیش
  • مریم

    00

    عالی

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.